هدیه مانی جون
مانی جونم امروز ١٩ روزه که از تولدت میگذره. امروز روز مرد و پدره و ما نمیتونستیم تنها بریم بیرون واسه بابات هدیه بخریم البته تو ذهنم بود که به یکی سفارش بدم اما باز فکر کردم شاید اون چیزی که میخوام رو نگیره. امروز صبح ساعت ١٠ مامانیم زنگ زد و گفت اینجا نمیای؟ منم گفتم فکر نکنم و بعد مامانیم گفت که از طرف مانی واسه باباش که امسال اولین ساله که بابا شده هدیه گرفته و میاد خونمون که بیارش. ساعت ١١ بود که مامانیم اومد یه تی شرت خوشگل و یه جعبه شیریتی گرفته بود و دو ساعت نشست و بعد هم رفت هر چی گفتم ناهار بمونه نموند. مامانیت زنگ زد و گفت ناهار بیایید بالا چون همه بودن ساعت ١٤ بود که رفتیم بالا بابات هم خودش اومد و بعد از ناهار هم دو...
نویسنده :
مامان ماني جون
18:41